جدول جو
جدول جو

معنی تخم فشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

تخم فشاندن
(سِ تُ دَ)
تخم افشاندن:
تو ازفشاندن تخم امید، دست مدار
که در کرم نکند اشک نوبهار امساک.
صائب.
رجوع به تخم افشاندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ تَ)
تخم ریختن. تخم انداختن. تخم در زمین افکندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخم افشاندن
تصویر تخم افشاندن
تخم کاشتن زراعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بذرافشاندن، بذر ریختن، تخم کاشتن، زراعت کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد